توی دل بازار خان یه کاروانسرا بود که تبدیل شده بود به بازار کوچیکی توی دل بازار خان یزد یه جای همون بالای این کارونسرا یه کارگاه کوچیک ساده ی نقره بود و تو دل این کارگاه کوچیک یه پیرمردی که عین طلا می درخشید خودش می گفت از سال 67 تا حالا همین جا ست و با این جا بزرگ شده و با خنده می گفت عین مغازم عتیقه شدم...
In the heart of the bazaar, Khan was a caravanserai that turned into a small market in the heart of the Khan market of Yazd, just above the Karon-Sara, a small silver workshop, and in the heart of this little workshop, an old man who shone like gold, he said, since 67 It's been here right now and grew up here and laughing I said the same antique item
www.instagram.com/kojaberimyazd